
هرسحر بی خبرازاحوالم
گل من خیره به مهتاب مشو
تاکه بااشک من از خویش رمیدی.....ای دل
بانگاهی هوس آلوده به عشق
........................مست وبیتاب مشو
من گنه کارترین معجزه ی عشق توام.
ای صمیمی ترازاندوه گناه
می خزیدم به خیالت که دگر
..............نشوی غرق نگاه
نگریزی تو ازاین عاشق ناب
نروی سوی کسی...که خیالش همه مسموم وسیاه است سیاه
ای که جاری شدی ازعمق وجود
همچو مرداب مشو
((هرسحر بی خبرازاحوالم...گل من خیره به مهتاب مشو))
رقص شبنم به روی پهنه ی گلبرگ ببین
که چه آسوده رود
که چه آرام قدم بگذارد
سوی نابودی خویش
...........که طراوت بخشد ......به رخ گلبرگی
که فقط جاده ی مرگ است همه پهنایش
که فقط آیه ی درد است همه اعضایش
بهرشبنم .....که لطیف است تن زیبایش
نازنین:باتب هرقطره که شبنم رویید
...............................روی گلبرگ دلت
................زود شاداب مشو.............
((هرسحر بی خبرازاحوالم...گل من خیره به مهتاب مشو))
کاش اینجا بودی
ای که نزدیکتر ازهرنفسی
چه کسی گفته که تودرقفسی
بال پرواز منی ......نغمه ی آوازمنی
شمع من :
من به امید تو پروانه شدم
..........................((آب مشو))
بخت من خواب مشو
بخت من خواب مشو
