لذت نگاه کردن به نم نم بارون از پشت پنجره‌ی بخار گرفته تو فصل سرما و لیس زدن به بستنی
یا رسیدن به خونه تو یه روز گرم و نشستن زیر کولر؛
دراز کشیدن رو یه سطح صاف و صدای شکسته شدن قلنج ها
یا خلاص شدن از شر یه کفش تنگ بعد از یه روزِ پرکار؛
رفتن زیر دوش آب داغ و حس رهایی ماهیچه ها
یا برهنه قدم زدن رو شن های داغ و رسیدن موج به انگشت ها،
در مقایسه با لذت با تو بودن هیچِ خواهری.هیچ!